بدون عنوان
دیشب خونه عمو احمد از دوستان بابا دعوت بودیم. توی راه خوابیدی و وقتی که رسیدیم من بیدارت کردم. این هدیه خوشگل رو عمو احمد برای تو خریده. با دیدن این همه ماشین ذوق زده شدی و دست پای خودت رو گم کرده بودی... اونقدر به تو خوش گذشت که موقع برگشتن راضی نمی شدی همراه ما بیایی و رفتی توی آشپزخونه قایم شدی. این تی شرت خوشگل رو هم صبا جون به کوروش هدیه داده ...
نویسنده :
آزاده
14:50